skip to main
|
skip to sidebar
darentezareyekmojezeh
Thursday, October 25, 2007
كابوس
خواب از چشمانش پريده بود
بدنش از كابوسي كه ديده بود خيس
باز هم گريه كرد
اينبار بلند و صدادار
اما غصه هيجا نرفت
وقتي دوباره بيدار شد
اولين چيز همان حس دلتنگي هميشگي بود
1 comment:
Leyla Khademi
said...
من خواب ديده ام و پلك چشمم هي مي زند
كور شوم اگر دروغ بگويم
...
(فروغ فرخزاد)
October 29, 2007 at 12:36 AM
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
Blog Archive
►
2008
(14)
►
September
(2)
►
August
(1)
►
July
(1)
►
May
(1)
►
March
(1)
►
February
(2)
►
January
(6)
▼
2007
(54)
►
December
(10)
►
November
(7)
▼
October
(6)
كابوس
سردرگمي
يونيفرم بدون پدر
خواب
قدري مهرباني
عذاب وجدان
►
September
(6)
►
August
(6)
►
July
(11)
►
June
(6)
►
May
(2)
About Me
darentezareyekmojezeh
View my complete profile
1 comment:
من خواب ديده ام و پلك چشمم هي مي زند
كور شوم اگر دروغ بگويم
...
(فروغ فرخزاد)
Post a Comment