دخترک در ایوان
درحریر آفتاب
ولعی بود در دل مرد
چشمهای حریصش طمع خوردن داشت
ولع خوردن این گل نشکفته روز
صورت دختر گلگون
پشت برگهای درخت
سایه ها را دزدید
مرد هوشش را داد
راه را گم کرد
تنشش با دیوار
سبب خنده دختر شد.
درحریر آفتاب
ولعی بود در دل مرد
چشمهای حریصش طمع خوردن داشت
ولع خوردن این گل نشکفته روز
صورت دختر گلگون
پشت برگهای درخت
سایه ها را دزدید
مرد هوشش را داد
راه را گم کرد
تنشش با دیوار
سبب خنده دختر شد.
2 comments:
بسيار زيبا بود به ويژه قطعه تنش مرد با ديوار . لذت بردم اما به گمان مي توانست كمي كوتاه تر باشد.
آيييي...! كاش از اين نوشته هاي خيلي قشنگ خيلي بيشتر بنويسي. دوست داشتنيه و لذت بخش...
Post a Comment